هیچ جا


«سمفونی مردگان»

زندگی ام را قطعه ای در نظر بگیر که در یک دفتر نوت قدیمی نوشته شده است.
با دستان لرزان نوازنده ای که دیگر توان فشردن کلاویه‌های پیانو را ندارد؛
در ذهنش صدای نوت هارا میشنود و با ذوق از پیدا کردنشان،با قلم مشکی روی خطوط مینویسدش.
تا صبح مشغول همین کار است،ماه هم دلش نمی‌خواهد این صحنه را از دست بدهد برای همین شب، طولانی بود.
بعد از جنگ بین ماه و خورشید و پر شدن چندین صفحه ی دیگر،وقتی پرستار وارد اتاق آسایشگاه میشود، دیوار های اتاق پر از نوت های مختلف است، انگار روح جوانِ آن مرد کهنسال، افسار گسیخته، آزادیش را به رخ آسایشگاه میکشید.
دفتر سیاه شده ی کنار تخت، این بود اثر باقی مانده از پیرمرد.
« سمفونی مردگان! »

 

Designed By Erfan Powered by Bayan