صدایِ تشکیل استخون ها،صدایِ اولین ضربان قلب،اولین گریه،اولین لمس،اولین نگاه،صدایِ تشکیل قلب،چه طور بود؟!
هرچقدر فکر میکنم یادم نیست،اون حالتِ بچه توی شکم مادرش،طوری که به وجود میاد،اولین صدایی که میشنوی،از کنار اولین کسی که رد میشی،دستی که برات زده میشه،صدای شکستن قلب،اولین ها تا آخرین ها...
آخرین نگاه،آخرین نفس،آخرین فرد،آخرین اسم،آخرین لمس،آخرین تپش،آخرین عشق،آخرین و آخرین؟اولین و اولین؟!
همه چی ناخواسته فراموش شده،صدای تشکیل مغز رو شنیدی؟چطور پیچ میاد و میاد،چطور روحت از اون عظمت،به بدبختی و چالش بزرگی کشیده میشه؟
با آگاهی محدود به راز جهان برسی،به خدا برسی،ایمانت رو بشکنی و بسازی.....گاهی تحمل سخته،دلم میخواد روحم آزاد شه، پَر بکشه و برگرده به زادگاهش
چرا خودمون رو محدود میکنیم؟محدودیتی وجود نداره
چرا عاشق میشیم؟عشقی وجود نداره
چرا وجود داریم؟چیزی وجود نداره
اون دنیای بیرونو دیدی؟بیرون از این زمین
کهکشان....حسش کردی؟ هستی که پایان نداره. خسته ام از انرژی های بیهوده اطرافیانم. از دغدغه های مزخرف،از افکار و عقایدی که دارن. هیچی نمیدونن
هیچی،حتی نمیدونن مهم چیه،گم شدم میدونی
کاش یادم بیاد،سعی میکنم نمیتونم،تنها پنج درصد مغز به چه درد میخوره؟صبر جواب نداره....جواب جلو چشممه ولی نمیدونم.....احمق باشیم و ندونیم
انگار هیچکس قرار نیست بمیره،کالبد چشماشو میبنده و روحشو به یه کالبد دیگه میده. در نتیجه ...هیچ وقت تموم نمیشه؟چقد مزخرف
من دختربدیم ولی تو منو ببخش.
