سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۰۳
دنیای بچگی از همان ابتدا دروغ بوده و زره ای که میپوشیدیم تا از حقیقت دنیا در امان بمانیم، به حالِ ما آسیب میرساند و فلزش،بدنمان را زخم میکرد. پس بهتر است زودتر قدم به دنیای واقعی و بزرگ شدن بگذاریم، تنهایی هایمان را ببینیم و دست در دستش، از کنار آدم های دیگر و تنهایی هایشان عبور کنیم و خوشحال باشیم که تنهایی خود را قبول کرده و پیدایش کرده ایم.بدن ما، برای همین دنیا ساخته شده است، نیاز به بال نیست.چون پرواز برای پرندگان است و آرزوی پرواز، تنها به خاطر میل انسان به عبور هر چه زودتر از درد و رنج است. اما خیر؛ ما جبر شده ایم با پاهایمان دنیا را قدم بزنیم و درد هارا با تمام وجود خود حس کنیم، بگذاریم تک تک اعضای بدنمان دردناک بودن درد را حس کنند و آن را از خود عبور دهند، باید بگذاریم درد از ما عبور کند.فرار کردن از درد، رنجی میشود که کالبد و روحِ آدمی را آرام آرام میسوزاند و میکشد.رنج، نامیراست.پس نگذاریم درد هایمان، رنج شوند و ترس از نرسیدن، ترس از ناکامی، اضطرابی فرساینده شود و فرصت صد ها سلام را از ما بگیرد.آرام باشید.هیچ چیز جز درد ابدی نیست.درد هم لازمه ی زندگیست، به ما نشان میدهد که هنوز حس میکنیم و زنده هستیم.
بی بال، با چمدانی خالی، در اول راه.